|
|
باز مرد پای مشتری در روح خود جیغ آنها را شنید توی قلب سبز کرد یک سیم بلند ازسرانگشتان او چندبرگی نیز کند باز هم ول کن نبود زرورق و روبان و چسب اوبه فکر کار و کسب دسته حیف با شکلی قناس باز نعش چند شد عوض با اسکناس برچسبها: شعرگل |